-
یه روز با زن و بچه کوچیکم رفته بودیم بیرون. عصر که داشتیم بر میگشتیم ، جلوی یکی از تیمارستان های شهر دیدم ماشین داره تق تق میکنه ....
...از ماشین پیاده شدم و دیدم هر چهار تا پیچ لاستیکم افتاده و چرخ داره در میاد ...
نمیدونستم چیکار بکنم، همینطوری هی دور ماشین میچرخیدم، که از تو تیمارستان یکی صدا زد چی شده ؟!
بهش گفتم : برو بابا
بعد یه مدتی چرخیدن و اعصاب خور
دی که الان پیچ از کجا در بیارم
یارو باز گفت : خوب بگو چی شده، شاید بتونم کمکت کنم...
منم که اعصاب نمونده بود برام، گفتم 4 تا پیچ چرخ ماشین درومده ... تو الان پیچ داری به من بدی ؟؟!!!!
یارو گفت : خوب این که مشکلی نداره، از هر کدوم از چرخات یه پیچ باز کن ببند به این ... با سه تا پیچ که مشکلی پیش نمیاد، میتونی تا تعمیرگاه بری ...
من و میبینی داشتم دیوونه میشدم ...
بهش گفتم : مگه تو دیوونه نیستی ؟!
گفت : دیوونم، اسکل که نیستم.