بقیه در ادامه ی مطلب ...
بقیه در ادامه ی مطلب ...
رفتم یوگا اسم بنویسم، لامصـــب دو به شک بودم حوصلم میشه برم یا نه!
یارو گفت میای کلاس ملافه و بالشم بیار!! فهمیدم همون ورزشیه که یه عمر دنبالش بودم
یارو میگفت : رفتم سربازی، روز اول نشوندنمون رو زمین...
جناب سروان داد زد: کی اینجا لیسانس ریاضی داره؟ منم با ذوق و شوق
دستمو بردم بالا گفتم : من!
جناب گفت: پاشو اینا رو بشمار
خیلی وقته احساس امریکایی بودن دارم چون هیچ غلطی نمیتونم بکنم
بقیه در ادامه ی مطلب ...
در طول ترم:
...
سه روز مانده به امتحان:
...
بقیه در ادامه ی مطلب ...
بقیه در ادامه ی مطلب ...
بقیه در ادامه ی مطلب ...
بقیه در ادامه ی مطلب ...
بقیه در ادامه ی مطلب ...
بقیه در ادامه ی مطلب ...
بقیه در ادامه ی مطلب ...
بقیه در ادامه ی مطلب ...
بقیه در ادامه ی مطلب ...
بقیه ی عکس ها در ادامه ی مطلب ...
بقیه ی عکس ها در ادامه ی مطلب ...
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد و او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری ؟!
بقیه ی عکس ها در ادامه ی مطلب ...
هرزه: فرقی ندارد. ز ذ ظ ض
بقیه در ادامه ی مطلب ...
یک عکاس لیتوانیایی تصاویر خنده آوری از چهره افرادی که در مقابل وزش شدید باد ایستادند، گرفت که به دلیل مضحک بودن آن سه میلیون کاربر اینترنتی جذب کرد.
بقیه ی عکس ها در ادامه ی مطلب ...
بقیه ی عکس ها در ادامه ی مطلب ...
خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زارکنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد......
قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.
خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردنآرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم، ۱۰ برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم!
خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی ندارد.
آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.
بقیه ی داستان در ادامه ی مطلب ...
غضنفر در يك تست هوش دردانشگاه كه جايزه يك ميليون دلاري براش تعيين شده شركت كرد
سوالات اين مسابقه به شرح زير بود
جنگ 100 ساله چند سال طول کشيد؟ الف- 116 سال ب- 99 سال ج- 100 سال د- 150 سال
غضنفر از اين سوال بدون دادن جواب عبور كرد
كلاه پانامايي در كدام كشور ساخته ميشود؟ الف-برزيل ب-شيلي ج-پاناما د-اكوادور
غضنفراز دانش اموزان دانشگاه براي جواب دادن کمك خواست
مردم روسيه در كدام ماه انقلاب اكتبر را جشن ميگيرند؟ الف-ژانويه ب-سپتامبر ج-اكتبر د-نوامبر
غضنفر از خدا كمك خواست
به ادامه ی مطلب بروید...
روزی شیخ و مریدان از بیابان می گذشتندی. در راه به عربی سوار بر شتر برخوردندی. از وی همی پرسیدند آیا این شتر است؟ مرد عرب کمی سرخ و کبود شد و درجا درگذشت. جمله همه مریدان واله و حیران گشتندی و از شیخ علت را جویا شدندی. شیخ فرمود همانا جهت تلفظ "پـَـ نه پَــ" بر خود فشار آورد و هلاک شد!
یک امریکایی و یک ایرانی در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در
هواپیما نشسته بودند. امریکایی رو به ایرانی کرد و گفت: مایلى با همدیگر
بازى کنیم؟ ایرانی که میخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را
به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. امریکایی دوباره گفت:
بازى سرگرمکنندهاى است. من از شما یک سوال میپرسم و اگر شما جوابش را
نمیدانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال میکنید و اگر من
جوابش را نمیدانستم من ۵ دلار به شما میدهم.
بقیه در ادامه مطلب...
به غضنفر ميگن اگر همسر آينده ات رو پيدا كنى چيكار ميكنى؟ ميگه يه چك ميزنم تو گوشش ميگم تا حالا كجا بودى؟
حیف نون و غضنفر لب رودخونه کله پاچه میشستن ، آب کله رو میبره .
حیف نون برای کله علف تکون میده !
غضنفر بهش میگه: ولش کن نمیتونه فرار کنه پاهاش دست منه !
ازجملات قصار غضنفر : هرچی كمتر بهش بيشتر فكر كنى ، بيشتر ناراحتيت كمتر ميشه !
غضنفر داشته راه میرفته...
خسته میشه میدوئه..!
بقیه در ادامه مطلب...
توضیح: در اکثر موارد برای متوجه شدن موضوع باید کلمه فارسی رو انگلیسی تصور کنید و بالعکس.(فینگیلیش بخوانیدودقت کنید...)
Keyboard
چه کسی برنده شد؟
Communication Board
کامیون کی شن ها رو برد؟
Morphine
باید بیشتر فین کنی.
sogand
بسیار مزخرف، خیلی* بد.
MissCall
دختر نا بالغ را گویند.
Freezer
حرف مفت
بقیه در ادامه مطلب...
آرایشگر مدعی شد که از او سرشناس تر کسی نیست
****************************
زندگی بدون عشق ، مثل پیژامه بدون کش است
****************************
فردا اولین روز از بقیه عمر شماست
****************************
قبض آب را که دید برق از سرش پرید
****************************
فقط حرف های استاد ریاضی حرف حساب بود
بقیه در ادامه مطلب...
دو تا پيرمرد با هم قدم مي زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومي در حال قدم زدن بودن.
پيرمرد اول: «من و زنم ديروز به يه رستوران رفتيم که هم خيلي شيک و تر تميز و با کلاس بود، هم کيفيت غذاش خيلي خوب بود و هم قيمت غذاش مناسب بود.»
پيرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم يه شب بريم اونجا... اسم رستوران چي بود؟»
پيرمرد اول کلي فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چيزي يادش نيومد. بعد پرسيد: «ببين، يه حشره اي هست، پرهاي بزرگ و خوشگلي داره، خشکش مي کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه مي دارن، اسمش چيه؟»
پيرمرد دوم: «پروانه؟»
پيرمرد اول: «آره!» بعد با فرياد رو به پيرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستوراني که ديروز رفتيم اسمش چي بود؟!!!»